علی حسنلو: دانشآموخته رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبا و فوقلیسانس گرافیک از دانشگاه pratt نیویورک. نام قباد شیوا برای همه کسانی که هنر را دوست دارند، آشناست. چه از حیث خاص بودن اسم و چه از حیث خبره بودن صاحب اسم. با این گرافیست شناختهشده کشورمان که آثارش بارها در نشریات معتبر جهانی برگزیده و چاپ شده، درباره آموزش گرافیک، فرق گرافیستها و فتوشاپکاران و اوضاع خبرنگاری گرافیک حرف زدیم که در ادامه مشروح آن را میخوانید.
برای صحبت درباره گرافیک و وضعیت آن به نظرم ابتدا از حوزه آموزش شروع کنیم. از کیفیت آموزش گرافیک در آموزشکدهها و دانشکدهها رضایت دارید؟
به هیچ وجه. زیر صفر، واقعا آموزش گرافیک زیر صفر است. کسانی که از این دانشکدهها و آموزشکدهها بیرون میآیند، بیشتر مدیون خود و تلاش شخصی هستند وگرنه این سیستمهای آموزشی با این اساتید که من میبینم، نمیتوانند گرافیست پرورش دهند. البته خود این هنرجوها هم بسیاری بیعلاقهاند و آنچنان میلی برای یادگیری گرافیک در آنها وجود ندارد. اصلا من نمیدانم این ها برای چه سراغ گرافیک آمدهاند. گویی قرار بوده چیزی یاد بگیرند. حالا هر هنر و فنی باشد و قسمت شده که سراغ گرافیک بیایند. وقتی کسی عاشق نقاشی و گرافیک نباشد و وارد کلاسی شود که برخی اساتید آن، از خود دانشجو هم کمتر گرافیک میفهمند، دیگر ببینید چه خواهد شد. این کلاسها و اساتید کمسواد، آدمهای مشتاق و عاشق را هم بیانگیزه و سرخورده میکنند. چه برسد به این سرخوردههای از پیش آماده.
دلیل چیست؟ چون با هر کدام از استادان هنرهای مختلف حرف میزنیم، حرفهایی شبیه به صحبتهای شما را مطرح میکنند؟
بله، چون هیچکس در جامعه ما سر جای خودش نیست و همه چیز بههم ریخته است. یکی از مشکلات اصلی هنر ما هم این مدرکهاست. هنرمندان و هنرجویان ما درگیر این هستند که دیپلم را فوقدیپلم کنند. فوقدیپلم را لیسانس و لیسانس را فوق لیسانس و استاد دانشگاه شوند. این چرخه رشد هنرمند است؟ وقتی همه به فکر مدرک باشند، هنر چه سرنوشتی خواهد داشت؟ مردم که نمیخواهند از مدرک تحصیلی هنرمند بهره ببرند. مردم هنر میخواهند.
در کشورهایی که در زمینه هنر و به ویژه گرافیک حرفی برای گفتن دارند، سیستم آموزشی چگونه است؟ تفاوتهای اساسی آنها با ما چیست؟
البته در دیگر کشورها هم سیستم خوب و بد وجود دارد و نمیتوان یک رأی کلی صادر کرد اما فرق اصلی همه آن کشورها با ما این است که آنجا رفتن به سراغ هنر کار سختی است ولی اینجا هر کسی کنکور ریاضی و تجربی میدهد و قبول نمیشود، سال بعد میآید کنکور هنر میدهد. اتفاقا قبول میشود و وارد دانشگاههای هنری میشود. این چه وضعیتی است؟ این راه جذب هنرجویان است؟ در خارج از ایران کسی حوصله این را ندارد که زمان و هزینه صرف کند تا هنر یاد بگیرد. آن هم موقعی که دغدغهای برای هنر ندارد ولی در ایران این وجود دارد چون مدرک پایان تحصیل برای او مهم است نه آنچه یاد میگیرد. معلمان هم در آنجا بر اساس تواناییهایی که از خود نشان دادهاند، انتخاب میشوند. در حالی که در کشور ما شرط اصلی، داشتن فوق لیسانس و دکتراست. شرایطی به وجود آمده که هر کسی هر طور که شده، یک فوقلیسانس برای خود جور میکند تا استاد شود. استادی که تا به حال گرافیک کار نکرده، چه دارد که یاد بدهد؟ اینها همان هیچی خود را به دانشجو و هنرجو یاد میدهند و او هم هیچی را میگیرد. در کشورهای بزرگ معلم و دانشجو میدانند برای چه سر کلاس هستند ولی ...
------------------
متاسفانه ادامه گفتگو را در بین آرشیو مطالبم نتوانستم پیدا کنم. جالب اینکه این گفتگو به عنوان برگزیده جشنواره مطبوعات فصلی معرفی و تقدیر شد.